یک سال گذشت ...
چقدر دلم میخواهد امروز بعدازظهر وقتی میرم خانه شطرنج باز هم او را ببینم .
او را با آن چهره ی گشاده اش ، او را با آن صبر مثال زدنی اش .
دلم میخواهد باز هم با او سر هر مسئله ریز و درشتی بحث کنم !
دلم میخواهد باز هم سعی کند با حرفهایش متقاعدم کند .
دلم میخواهد باز هم برافروخته شوم که چرا ، این چنین است و آن چنان .
دلم میخواهد باشد ، فقط باشد .
حالا که فرق بودن و نبودنش را میفهمم ! باشد .
ولی افسوس ...
( باز هم از پدر معنوی شطرنج استان همدان خواهیم گفت )
Hamadan chess : نام و یادش گرامی و روحش شاد باد .
لطفا نظرات ، پيشنهادات ، انتقادات و مطالب مورد نظر خود را با ما درميان بگذاريد .